درباره جمعه

ذهنیتی که شاید به خاطر دوران دانش‌آموزی در ذهن خیلی از ماها جاگیر شده، اینه که جمعه برای استراحته و به زبان دقیق‌تر وقت هدر دادن. اما به نظرم میاد همون‌طور که باید از خیلی چیزهایی که از آموزش و پرورش یاد گرفتیم، سعی کنیم دوری کنیم و از رفتار، ذهن و منش‌مون خارج‌شون کنیم، این دیدگاه و رفتار نسبت به روزهای جمعه رو هم باید عوض کنیم. چند دلیل و راه‌کار دارم که در ذیل اون‌ها رو یکی‌یکی بررسی می‌کنیم.

جمعه‌ها جزئی از عُمر ما هستند.

حواس‌مون باید کاملا جمع باشه که روزهای هفته و نام‌گذاری‌شون کاملا قراردادی هستن و زمان و عُمر این قراردادها رو نمی‌فهمه و قرار هم نیست بفهمه. یک روز در هفته یعنی ۴ روز در ماه تقریبا و ۵۲ روز در سال و این یعنی تقریبا دو ماه. از این می‌گذرم که بعضی از مشاغل و جوامع دو روز رو حتی در هفته تعطیل می‌کنن. بنابراین اگر روی جمعه‌هاتون برنامه‌ریزی نکنید و حسابی باز نکنید، یعنی سال شما ده ماهه. و در متوسط عمر شصت ساله‌تون ده سال رو از دست دادید! به همین زیبایی.

تختی برای خواب، جایی برای کار

حالا این‌طور نباید برداشت کرد که پس برای استفاده از جمعه‌ها در هفته هفت روز رو کار کنیم و هیچ تفریحی و استراحتی نداشته باشیم. می‌شه جمعه رو با سبک دیگری گذروند و به جای پشت میزنشینی، تخت رو برای کار انتخاب کرد حتی. یک جای راحت‌تر، بدون دسیپلین و چارچوب کاری روزهای گذشته. من یک نوع صندلی مثل لَمی رو هم پیش‌نهاد می‌کنم؛ اگر روی تخت بیش‌تر حس خواب پیدا می‌کنید البته. رویکرد باید جلو بردن برنامه‌ی روز به صورت تفریحی‌تر باشه نه کلا بی‌برنامه بودن. بنابراین فکر نکنید که برای شش روز کار کردن نیاز به روزی به نام جمعه برای خوابیدن هست!

زندگی بین خانواده

وقت گذاشتن برای خانواده، وقت هدر دادن نیست. بازی کردن با بچه‌ها، گفت‌وگو داشتن با همسر و پدر و مادر و حتی گاهی مهمانی رفتن. همه‌ی این‌ها سرمایه‌گذاری روی روابط حساب می‌شه که هم بلندمدت هست و هم پرسود. به نظرم هر شخصی پیش دیگران یک حساب اعتباری در روابط‌ش داره که با ارتباط مؤثر از هر نوع اون حساب رو شارژ می‌کنه و در روز بحران در رابطه، اون حساب هست که در رابطه به کار میاد. اما نکته‌ی مهم اینه که کنار خانواده بودن به معنی ارتباط مؤثر نیست. این‌که صرفا در محل کار نباشیم و در خانه به‌سر ببریم، حساب اعتباری ما در خانواده رشدی نمی‌کنه. بنابراین به‌جای حضور داشتن؛ باشیم!

پروژه‌های داوطلبانه

اغلبْ کارهای خوبی در جامعه بهمون پیش‌نهاد می‌شه یا حتی خودمون دوست داریم که اون کارها رو راه بندازیم؛ اما شاید در طول هفته به درست یا از روی توهمِ خسته‌شدن از کار و وقت نداشتن، از اونها چشم‌پوشی کنیم. وقت گذاشتن به مدت ۱۰ سال از عمرمون روی یک کارِ داوطلبانه، آیا نمی‌تونه مشکلی هرچند کوچک رو از جامعه‌ی ما حل کنه؟ این وقت‌های کوچک رو در تعداد افراد بالغ و سالم یک جامعه ضرب کنید. چقدر از حجم مشکلات کم خواهد شد و چقدر جامعه توجه‌ش به مراقبت از خودش جلب خواهد شد؟

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها