برای عباسِ معروفی

عباسِ معروفی با آن قلم دوست‌داشتنی و شگفت‌انگیز، امروز درگذشت. عصرهای تابستانی که محو شده بودم در تنهاییِ خودم و سمفونی مردگان، اولین رویارویی من با این قلم بود. معروفی آدم را مسحور می‌کرد. از گوشه و کنار هم از رفقایش در ایران چیزهایی شنیده بودم از زندگی شخصی‌اش، حال و روزش و تنگناهایی که باعث شد برود. حتی شنیدم که بالاترین مقام اجرایی جلوگیری کرده از این محدودیت‌ها، اما پایین‌دستی‌ها دوست نداشتند قلم عباس معروفی را.

عباس معروفی تماما مخصوص

بعدتر دوستی داشتم که صاحبکار و کارفرمای دوران دانشجویی و بی‌پولی‌ام بود و عباس معروفی را در آلمان ملاقات کرده بود؛ تماما مخصوص را برای من از فروشگاه هدایت هدیه گرفته بود. معروفی در دست‌نوشته‌اش در آغاز کتاب نوشته بود:«رمان بازی‌های هفت سالِ من. با سلام و احترام، تقدیم به کمیل عزیز، که دوست شیداست».

کپی‌رایت سایت و هرجای دیگری که متعلق به من باشد را از او به عاریت گرفتم. «هیچ ساعتی دقیق نیست و هیچ‌چیز مالِ خودِ آدم نیست. جز چیزهایی که آدم به آن‌ها دل‌بستگی دارد. بعد یکی‌یکی آن‌ها را از آدم می‌گیرند». این غمگین‌ترین و واقعی‌ترین عبارتی‌ست که در زندگی‌ام همیشه همراه‌م بوده است.

روح‌ت شاد عباسِ معروفی.

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها