زندگی عمیق

بعد از این‌که کتاب عملی‌کردن دانسته‌ها از کن(ت) بلانچارد را خواندم، تصمیم گرفتم که هر کتابی را نخوانم؛ اما کتابی را که برای خواندن آن وقت می‌گذارم، چندین بار بخوانم. شعاری که همه با آن از تبلیغات گاج آشنا هستیم. مدتی بعد تصمیم گرفتم در قفسه‌های کتابم در گودریدز-تنها شبکه‌ی اجتماعی که در حال حاضر در آن عضو هستم و شاید بعدا نه- دو قفسه اضافه کنم: یکی قفسه‌ی کتاب‌هایی که برای بار دوم می‌خواهم بخوانم- که بلافاصله از قفسه‌ی کتاب‌های خوانده شد چند کتاب را برای آن کاندید کردم- و دیگری قفسه‌ای برای کتاب‌هایی که برای بار دوم خوانده‌ام. احتمالا ایجاد این زوج قفسه‌ها تا دور سوم و چهارم هم ادامه دارند.

از پادکست بی‌پلاس علی بندری هم با کتاب کار عمیق از کارل نیوپورت آشنا شدم. طول کشید تا متقاعد شوم که کتاب را بخرم و برای آن وقت بگذارم: چیزی که بعد از خواندن همان کتاب بلانچارد به آن دچار شدم و البته خیلی از آن سود کرده‌ام. نزدیک به یک ماه طول کشید تا کتاب را تماما در مترو خواندم. شاید پنج درصد خواندن‌ها مربوط به اوقاتی بود که تصمیم می‌گرفتم در محل کار برای آزادسازی ذهن‌م و یا در خانه کتاب را بخوانم.

کتاب کار عمیق از جمله‌ی آن‌ کاندیدهایی بود که در دور اول به این نتیجه رسیدم که مقداری از آن را می‌توانم عملی کنم و دو سه ماه بعد که برای خواندن دور دوم آن برگشتم، مقداری در پیاده‌سازی آن پیروز شده باشم.

کی از آخرش راضیه؟

دوست دارم روی این چند کلمه خوب تمرکز کنیم و بخونیم:

”با دلی آرام،‌ و قلبی مطمئن، و ضمیری امیدوار به فضل ِخدا؛ از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوی جایگاه ابدی سفر می‌کنم.“

بخشی از وصیت‌نامه‌ی حضرت امام خمینی(ره)

واقعا می‌تونیم طوری زندگی کنیم و کار کنیم و بگذرونیم و تخصص پیدا کنیم و پول در بیاریم و معاش‌مون رو بچرخونیم که ته‌ش بتونیم این کلمات رو در مورد خودمون بگیم؟ قلب مطمئن؟ دل آرام؟ کدوم یک از اطرافیانی که دیدیم رفتند، با این حالت‌ها بوده؟ کی باور می‌کنه کسی روی زمین زندگی کنه و برای رفتن این‌طور باشه؟ اون هم از نسلی از همین نزدیکی‌های ما.

سپاس‌گزاری شش

خدایا!

به خاطر وقتی که بچه‌‌ها دور خودشون می‌چرخن و آدم نمی‌دونه دارن به چی فکر می‌کنن و یهو می‌خورن زمین، به خاطر محو شدن‌شون توی برنامه‌های تلویزیون و آرامشی که اون موقع توی جسم‌شون هست، به خاطر حرف‌هایی که می‌خوان بزنن و زبون‌شون نمی‌چرخه و کلی خنده‌دار ادا می‌شه، به‌خاطر این‌که حس دوست داشتن بچه‌ها رو بهمون دادی؛

سپاس‌گزارم.

چطوری آدما رو توی اینترنت پیدا کنیم؟

یکی از معضلاتی که همیشه داشتم، اینه که توی یک زمینه‌ای آدم متخصص پیدا کنم که کاری برام انجام بده. حالا چه برای بیزنس خودم و چه برای سازمانی که توش کار می‌کنم. فکر می‌کنم واضحه که جست‌وجو توی لینکدین و توعیت کردن و این داستانا آدم رو به مقصد نمی‌رسونه و صرفا یک تلاش وقت تلف کنه. اخیرا یاد گرفتم که صرفا توی لینکدین HR های سازمان‌های درست و درمون یا HR‌ هایی که سازمان‌هاشون پروژه‌ی موفق در زمینه‌ای که می‌خواستم رو پیدا کنم و از اون‌ها استعلام بگیرم برای شخص مورد نظر. بعد هم آمار افرادی که می‌گیرم رو با یک سری آدم دیگه بنچ‌مارک کنم و در نهایت با سه چهار نفر مذاکره کنم و تمام.

یکی دیگه از راه‌هایی که انجام دادم هم مکاتبه از طریق سایت اون سازمانی هست که پروژه‌ی موفق داشته از نظر من. و پیدا کردن اون کسی که اون پروژه رو برای اون سازمان انجام داده.