حرفهایی با دخترم دربارهی اقتصاد
مدتهاست ترجیح میدهم به جای مطالعهی غیرتخصصی، پراکنده و زرد؛ به کتابهای تخصصی حوزهی خودم بپردازم. و از آنجا که انتخاب کردهام در حوزهی مالی تخصصی مطالعه و فعالیت کنم، اقتصاد از جمله حوزهی زیربناییِ آن است که بخشی از مطالعاتم را درگیر آن کردهام. علاقهی من به اقتصاد به زمانی بر میگردد که با حوزهی فیزیکِ اقتصاد آشنا شدم و پایاننامهی کارشناسی را نزد دکتر جعفری در دانشگاه شهید بهشتی در مورد بررسی رابطهی بین تورم و بیکاری و در واقع منحنی فیلیپس گذراندم. از آنموقع شروع مطالعاتم در حوزهی اقتصاد خرد و کلان آغاز شد. کتاب حرفهایی به دخترم دربارهی اقتصاد که تاریخ مختصری از سرمایهداری است، گوشت شد به تنِ دانش ِاقتصاد ِمن.
چرا اینقدر نابرابری؟
واروفاکیس با قلم خوب و روانش این کتاب را از جای بسیار خوبی آغاز میکند: چرا اینقدر نابرابری بین زندگی و رفاه مردم دنیاست؟ آیا این به توانایی ذهنی افراد برمیگردد؟ آیا میانگین بهرهی هوشی ملتها باعث شده اینقدر تبعیض و نابرابری بین رفاه و وضعیت زندگی و درآمد ملتها وجود داشته باشد؟ و چقدر داستان تاریخ سرمایهداری در این کتاب از این نقطهی شروع، دید جدی و وسیع و زیربنایی را به خواننده میدهد.
بدهی، دولت، بانک و سود: این بهمن کجا میایستد؟
چرا اینقدر آدمها و سازمانها بدهکارند؟ دولت کجای زندگی ما ایستاده است؟ بانک از کجا به وجود آمد و چگونه به حیات خود ادامه میدهد؟ اصلا چرا در هر کاری که شروع میکنیم به دنبال سود هستیم؟ آیا سود اصالت دارد یا قصهی سود از جایی شروع شد که بدهی به موتور اقتصاد سرمایهداری تبدیل شد؟ سرمایهداری طوری طراحی شده که برای اینکه خوشحال باشیم و سوددِه، باید بدهکار باشیم! این را بگذارید کنار وضعیت بازارهای رقابتی که چگونه تولیدکننده باید برای زنده ماندن، دست و پا بزند.
آدمها و ماشینها: دنیای ماتریکس و استارترک
واروفاکیس در ادامهی داستان، قصهی ماشینها، انقلاب صنعتی، تولید انبوه و بعدتر هوش مصنوعی و انسانواره یا Android را به میان میآورد. آیا هرچقدر ماشینها در تولید بیشتر به کار برود، اقتصاد سرعت میگیرد یا برعکس؟ آیا رفاه بیشتر میشود یا خیر؟ نقطهای که باید در آنجا بایستیم و تعادلی بین ماشینها و آدمها ایجاد کنیم کجاست؟ نویسنده به دو فیلم معروف ماتریکس و سریال پیشتازان فضا اشاره میکند که آیندهی ارتباطی بین ماشینها و آدمها را مدتها پیش به تصویر کشیده است. شخصا ترغیب شدم مجدد با دیدی که از نویسنده گرفتم، این دو فیلم را نگاه کنم.
ارزش مبادلهی طبیعت؛ شاهکارِ سرمایهداری
سرمایهداری دارد زمین را به نابودی میکشد. این جمله را بسیار شنیدهایم و به همان اندازه به راحتی از کنار آن عبور کردهایم. هیچ دقت کردهایم که این مقدار استخراج از منابع، آخر قرار است در کجا متوقف شود؟ آیا روزی این منابع طبیعی که خمیرمایهی تولید در نظام سرمایهداریست، از بین نخواهد رفت؟ تا چه زمانی میتوانیم از این خاک و معدن و سنگها و نفت و چوب استفاده کنیم و آنها جایگزین شوند؟ نظام سرمایهداری که مبتنی بر مصرف است و دارد به همین راحتی منابع را استخراج و حتی از چیزی مثل هوای پاک نیز نمیگذرد، کجا قرار است با نیستی در طبیعت مواجه شود؟ این را واروفاکیس خیلی خوب کاویده و به نظرم نظام ارزشگذاری مبادلهای روی منابع طبیعی را جدی به چالش میکشد.
شیوهی روایت
در نهایت خواستم بنویسم که شیوهی روایت نویسنده و مسیری که در آن به دختر ۱۳ سالهاش اقتصاد درس میدهد را خیلی دوست داشتم. گاهی در بین نوشتهها از خاطرات مشترکشان استفاده میکند و مفاهیم اقتصادی را به صورت عمیق و جامع توضیح میدهد. گاهی اوقات برای دخترش هم که به زعم نویسنده از داستانگوییهای پدر خسته میشود، درد دل میکند و از اینکه راهحلی برای این مشکل ندارد یا نیافته میگوید. چقدر زیبا و پر برکت بوده این رابطهی پدر-دختری.