یک رابطهی فسلفی عمیق
در خلال این پستهای جدی، گفتم چند کلمهای هم بنویسم در موردِ خود: حالمان چطور است و چطور با خودمان رفتار میکنیم؟ اینها ایمانیست که در چند روز جاری از صحبتهایی که با دوستانم و #روان_کاوم داشتهام، به دست آوردهام.
ادامه…در خلال این پستهای جدی، گفتم چند کلمهای هم بنویسم در موردِ خود: حالمان چطور است و چطور با خودمان رفتار میکنیم؟ اینها ایمانیست که در چند روز جاری از صحبتهایی که با دوستانم و #روان_کاوم داشتهام، به دست آوردهام.
ادامه…در جابهجایی اخیر خانه و باز کردن کارتنهای کتاب، گفتم بد نیست چند جملهای در مورد اینکه چرا از آرشیو کردن کتابهام دوری میکنم و یا اینکه «چرا نباید کتابخانه داشت؟» بنویسم. به نظرم چند دلیل وجود دارد که جز کتابهای مرجع و مهم را نباید نگه داشت و هرطور که شده [اعم از فروش، بخشیدن، یا قرض دادن متواتر کتاب] باید از شر مابقی کتابهایی که خواندهایم، خلاص شویم.
ادامه…ذهنیتی که شاید به خاطر دوران دانشآموزی در ذهن خیلی از ماها جاگیر شده، اینه که جمعه برای استراحته و به زبان دقیقتر وقت هدر دادن. اما به نظرم میاد همونطور که باید از خیلی چیزهایی که از آموزش و پرورش یاد گرفتیم، سعی کنیم دوری کنیم و از رفتار، ذهن و منشمون خارجشون کنیم، این دیدگاه و رفتار نسبت به روزهای جمعه رو هم باید عوض کنیم. چند دلیل و راهکار دارم که در ذیل اونها رو یکییکی بررسی میکنیم.
ادامه…اخیرا با یکی از دوستانم در مورد لذت صحبت میکردیم. میگفت:«توی این دنیا هر لذتی که میبری، باید بعدش چیزی بدی. هزینهای رو و نمیدونم چرا خدا اینقدر این سیستم رو اینطور! درست کرده». من به حرف دوستم فکر کردم و به نظر من هم همینگونه است. من اسم آن را هزینهی لذت یا Enjoyment Cost گذاشتم. اگر کمی با اقتصاد آشنایی داشته باشید، هزینهی فرصت یا Opportunity Cost را شنیدهاید. هزینهی لذت هم چیزی است شبیه به آن. البته هر هزینهی لذتی هزینهی فرصتی هم دارد. هر لذتی و خوشیای که در دنیا داریم، عمقی دارد. هرچقدر عمق روحی این لذت بیشتر باشد، بابت آن هزینهی بیشتری باید پرداخت.من هزینهی لذت را اینطور تعریف میکنم:
هزینه و دردسر قبل یا بعد از هر لذت که مربوط به بهره بردن از آن است را هزینهی لذت مینامم.
ازدواج شاید آرامشبخشترین و دوستداشتنیترینِ چیزهای دنیاست؛ اما دردسرهای آن هم بسیار است. هرچه لذت بیشتری از ازدواج و همسر خود ببرید، دردسر بیشتری دارید. همچنین است فرزندآوری و ثروت.
این باعث شده من از آنموقع که این مفهوم در ذهنم شکل گرفته، قبل از رفتن به سمت هر خوشیای، حساب کنم دردسرش را (علاوه بر هزینهی فرصت را که عادت شدید دارم به محاسبهی آن در ذهنم). اینطور آنقدرها از خلقت و خدا و دنیا دیگر طلبکار نیستم و راحتتر و بهتر و با شناخت بیشتری از هزینهها و دردسرهاش، از آنها بهره میبرم.
یک ضربالمثل ژاپنی میگوید صد قدم به عقب رفتن معادل هزار گام رو به جلوست. شاید فهم آن و پیدا کردن مصداق برای آن کمی سخت باشد، اما من یکی از این مصداقها هستم.
ادامه…