مینیمالیسمِ دیجیتال
مینیمالیسمِ دیجیتال طبق گفتهی نویسنده، کاربردیترین و عملیترین فلسفه استفاده از فناوریهای ارتباطی مدرن در زندگی امروز ماست. استفادهی مختصر و مفید و به اندازهی رفع نیاز و در مسیر رشد و پیشرفت از این فناوریها، مسئلهای است که در کل دنیا نیاز به مطرح کردن و آموزش افراد دارد. یک نیاز جدی که مثالهای بسیار کتاب آن را نشان میدهد. اینکه تنها کشورهای توسعهیافته نیستند که درگیر معضل شبکههای اجتماعی، پیامرسانها و محصولات نرمافزاری شرکتهای سیلیکونوَلِی هستند.
زندگی با صفحه نمایشها
کتاب به صورت کلی زندگی با صفحه نمایشهای را نقد میکند. اینکه چطور در سیطرهی این صفحهها، کسب و کارهای بر پایهی اقتصاد مبتنی بر توجه پیش میروند و چطور از تمرکز تکهتکه شدهی کاربران، درآمد پایدار کسب میکنند. نیوپورت سعی کرده در این کتاب با بیان کیسهای مختلف، سبک زندگیای را تصویر کند که در آن، صفحه نمایش اراده و سلیقهی کاربر را نمیسازد و این کاربر است که انتخاب میکند در کجای زندگیاش کار با گوشیهای هوشمند و حتی کامپیوتر را سامان دهد. بیان کیسها در این بخش بسیار جذاب و خواندنی است. شخصا در بین این کیسها، بسیاری از نگرانیهای خودم را در استفاده از این دستگاهها را در بین مردمی از جایجای جهان، دیدم و اینکه تنها من نیستم که دغدغهی زندگیِ بهتر با صفحه نمایشها را دارم!
زمانِ ما = پولِ آنها
اقتصاد مبتنی بر توجه بنایش را بر این میگذارد که از زمانِ تکهتکه شده که قرار است برای ما یکپارچه باشد و تمرکز بر روی مسائل مختلف زندگیِ ما را بسازد؛ برای خودش گردشِ مالی ایجاد کند. یکی از تکنولوژیهایی که در این بخش به آن اشاره میشود، تکنولوژی اسکرول بینهایت است که در تمام شبکههای اجتماعی از جایی به بعد به وجود آمد. اینکه کاربر قرار نیست تنها استفادهی مدنظر خودش را با باز کردن این اپلیکیشنها و ورود به آنها داشته باشد: این شرکتهای سیلیکون وِلِی هستند که تعیین میکنند ما چقدر زمانمان را در این شبکهها استفاده کنیم. در جایی در مستند معضل اجتماعی یا Social Dilemma شنیدم که در سیلیکون وَلِی، افراد بسیار کمی وجدان دارند!
با وقت ِآزاد شده چه کنیم؟
برای تنظیم رابطهام با صفحه نمایشها، نیاز دیدم که مدتی از آنها فاصله بگیرم. حدود ۴ ماه گوشیِ غیرهوشمند داشتم و از تمامی شبکههای اجتماعی فاصله گرفتم. تنها استفاده از کامپیوتر، آن هم برای محل کار بود و در روز، یک بار پست الکترونیکیام را چک میکردم. نتیجه باور نکردنی بود: تمرکز زیاد بر روی کارهای جاری، زندگی مشترک، خواندن کتابها و خواب راحت و عمیق! با اصرار خانواده، مجبور به قبول هدیهای که یک گوشی هوشمند بود شدم! اما اینبار استفادهام پس از ۴ ماه دوری، خیلی تنظیم شده بود و تقریبا با درصد قابل قبولی، تصمیم گرفتم که در کدام شبکه باشم، پیامِ چه کسانی را جواب دهم و با پست الکترونیکی چطور برخورد کنم. من با وقت آزاد شدهام نوشتن را جدیتر گرفتم، کتابهای عمیقتر و جدیتری خواندم، روابطِ سطحی در این شبکهها را از بین بردم، روی خانواده تمرکز جدی پیدا کردم و در کل، رابطهی بهتری با صفحه نمایشها دارم. فکر میکنم مینیمالیسم دیجیتال از اولین کتابهایی بود که توانست من را تغییر دهد. من آن را یاد گرفتم!